تولد بابا امیر
سلام عزییییییز مامان. فدات بشم که انقدر زود داری بزرگ می شی و مثل فرشته ها مهربونی
دهم شهریور تولد بابا جونی بود و از اونجا که چند روز بعدش سالگرد بابایی (پدر بزرگ نازنین من و بابا) بود، مهمونی نداشتیم.
از صبحش که بیدار شدی واسه بابا جون تولدت مبارک خوندی. شب تا رسید خونه پریدی بغلش بوسش کردی و با زبون شیرینت گفتی: تبلدت بوباءک
بابا هم که مثل همیشه ضعف کرد واسه شیرین زبونیت
اما فقط منتظر کیک و عکس بودی. فقطططططططط
روی یه کارت قشنگم براش اثر کف پات و گذاشتیم. عمه الی زحمتش و کشید و من درستش کردم
دورت بگردم با پاهای کپل قشنگت
و انقدر به کیک انگشت زدی کههههههه.........
شب خیلی خوبی بود.
الهی بابا جون نازنین همیشه کنارمون باشه و شاد باشیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی